آزارم میــــــــدهی...
به عمــــد...یا غیر عمــــد...خدا میــــــدانـــد
اما من آنقدر خسته ام...
آنقدر شکستـــه ام که هیچ نمیگویم...
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است...
اشک میریزم...
سکوتــــــ میکنم و تــــــــــــو
همچنان ادامه میــــدهی...
نفرینت هم نمیکنم...
خیــــالت راحــــتـــــــــــ
شکسته ها نفرین هم بکنند،گیـــــــرا نیست!
نفریـــن،ته دل میخواهد
دل شکسته هم ک دیگر سر و ته ندارد...!!
لامذهب این همه استخوان در بدنم بود
چــــــــــــرا دلــــــــم را شکـــــــستـــــــــــی؟؟!!
:: برچسبها:
آزارم میــــــــدهی,
,
,
به عمــــد,
,
,
یا غیر عمــــد,
,
,
خدا میــــــدانـــد اما من آنقدر خسته ام,
,
,
آنقدر شکستـــه ام که هیچ نمیگویم,
,
,
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است,
,
,
اشک میریزم,
,
,
سکوتــــــ میکنم و تــــــــــــو,
|